گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹

 

گرچه ما را دسترس بر دامن آن ماه نیست

شکرلله از گریبان دست ما کوتاه نیست

می‌کند دلجویی احباب ما را بی‌حضور

وقت آن کس خوش که از حالش کسی آگاه نیست

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

گر فلک سازد جدا از آن گوهر یکتا مرا

چون صدف گردد کف افسوس سرتاپا مرا

ترسم آن آتش که از عشق تو سوزد بر سرم

رفته‌رفته افکند مانند شمع از پا مرا

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳

 

می‌رود از خویش دل چون دیده حیران می‌شود

ای خوش آن عاشق که محو روی جانان می‌شود

دور از انصافست از بهر دعا برداشتن

آشنا دستی که با چاک گریبان می‌شود

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳

 

رخ مپوش از من سرت گردم که چون شمع سحر

در بساط چشم حیرانم نگاهی بیش نیست

طبیب اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode