گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

برده دل از من پری‌رویی نمی‌گویم که کیست

شوخ چشمی طفل بدخویی نمی‌گویم که کیست

داده از زهر آب، بی رحمی، فرنگی زاده‌ای

بهر قتلم تیغ ابرویی نمی‌گویم که کیست

همچو خال گوشه چشمش دلم افتاده است

[...]

قصاب کاشانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

برده دل از من پری‌رویی نمی‌گویم که کیست

آن پری‌رو کیست می‌گویی؟ نمی‌گویم که کیست

کیست می‌گویی پری یا آدمی یارت بگو

آدمی‌خویی پری‌رویی نمی‌گویم که کیست

گلشن کویی که می‌پرسی نمی‌گویم کجاست

[...]

رفیق اصفهانی