گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۲

 

کی به دعوی تاب آن روی چو مه دارد چراغ

باید امشب پایه خود را نگه دارد چراغ

می رود با آه آتشاک دل در زلف تو

همچو آن رهرو که در شب پیش ره دارد چراغ

شمع رخسار تو را گیرد به دعوی در زبان

[...]

جامی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

گر نه در دل مهر آن روی چو مه دارد چراغ

چیست این سوزی که شب‌های سیه دارد چراغ

رشتهٔ جان سوزدم هر شب ز غیرت گرچه رو

من چنین محروم و در بزم تو ره دارد چراغ

تا خبر از وصل آن خورشید یابد جان دهد

[...]

فضولی
 
 
sunny dark_mode