گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶

 

مُردم و دارد جمال او دلم روشن هنوز

نور می بارد ز نخل وادی ایمن هنوز

بوی پیراهن دماغ پیر کنعان می گزد

ور نه باد مصر دارد بوی پیراهن هنوز

بس که دوش از دود دل کاشانه را پر کرده ام

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۳

 

می دهد یادی ز چشمش نرگس پر فن هنوز

زان چراغ کشته دودی هست درروزن هنوز

گرچه خورشید عذارش روی در زردی نهاد

از شفق خون می کند دردیده روزن هنوز

عهد یوسف گرچه طی گردید، می یابد مشام

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode