گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در شکایت از روزگار و مرثیت

 

هیچ رنگ عافیت در خیر عالم نماند

هیچ بوی خوشدلی با گوهر آدم نماند

از براین خاک یکتن آسوده نیست

زیر این سقف مقرنس یک دل خرم نماند

جر نحو ست نیست قسم ما زدوران فلک

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - سیل حادثه

 

هیچ نقدی در خلاص بوته عالم نماند

هیچ نوری در چراغ دوده آدم نماند

خرمی از تنگی دل بر جهان آمد به تنگ

آنچنان کاندر همه عالم دلی خرم نماند

روضه جان از سپر غمهای شادی تازه بود

[...]

سلمان ساوجی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۳

 

دوست دشمن گشت و مهرم در دل همدم نماند

آنکه قدری داشتم پیش کسی آن هم نماند

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۹

 

تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند

سوزنی کز دل برآرد خار در عالم نماند

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode