گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵

 

گر نمی بینم دمی در روی او غم می کشد

ور کسی پهلوی او می بینم آن هم می کشد

من به عشق یک نظر می میرم واو با کسان

چون زید مسکین گرفتاری کش این غم می کشد

من ز محرم حیله می پرسم کز این غم چون زیم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

از نگاه غیرجانان چهره در هم می کشد

روی گل شرمندگی از چشم شبنم می کشد

آه یعقوبی رسن بازی اگر خواهد نمود

یوسف ما خویش را از چاه زمزم می کشد

گر سلیمان است انگشت ندامت می گزد

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode