گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

ز اشک خود بر آتش دل، آب‌پاشی می‌کنم

باز طبعم بیشتر، آتش‌فشانی می‌کند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

دل دگر پیرامن دلدار را، ول کرده است

بر زوال ملک دارا، نوحه‌خوانی می‌کند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

میهمانان وثوق الدوله، خونخوارند سخت

ای خدا با خون ما، این میهمانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

مزد کار دختر هر روزه، یکجایت نبود

تا که بفروشی به هر کو، زرفشانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

این چه سری بود؟ رفت آن پای دار، این پایدار

باز هم صد ماشاالله زندگانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

به که تقسیمش کنند، این ملک صاحب‌مرده را

تا بردش آن کس که بهتر پاسبانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

دست از تابوت بیرون آورید، ار زنده‌اید!

گفته شد کاین نیم‌مرده سخت‌جانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » قالبهای نو » به نام عشق وطن

 

چشم بد مجرای این سرچشمه خون تاکنون

زین سپس ریزش ز مجرای زبانی می‌کند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

کارگاه قند نبود، آن دهان کآید برون

هر سخن، تشبیه آن بر قند و شکر می‌کنند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

از دهانت هر سخن کاید برون، چون شکر است

پس یقین رندان، به ماتحتت چغندر می‌کنند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

ای صبا برگیر ریش مدعی و گو ز من

عنقریبا رندها، چرخ تو چنبر می‌کنند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

هیچ می‌دانی طرف گردیده‌ای با مردمی

کت چغندر ریخته، هر چیز بدتر می‌کنند!!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

ای خدا این خلق، عطر مشک را بینند و باز

با گل افیون دماغ خود معطر می‌کنند

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

طعم شکر طبع «عشقی » را نهادند و همه

بر علف‌های بیابان، حمله چون خر می‌کنند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

خلق را پیغمبری نوح، باور نیست! لیک

دعوی یزدانی از، گوساله باور می‌کنند!

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۹ - شعر و شکر

 

این وزیران را خیانت، ارث از «جانوسیار»

مانده، «دارا» را فدا بهر «سکندر» می‌کنند!!

میرزاده عشقی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode