گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

باز از جرم شکایت ناامید از رحمتم

گفته ام کفری و اکنون بدترین امتم

ناز من دارد ملالی سایه ام خصم من است

در دل خود خوارم و در چشم خود بی عزتم

گرچه در ظاهر دلم اظهار طاقت می کند

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۸

 

از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم

رشته باران بود شیرازه جمعیتم

نیست جز مهر خموشی حلقه ای بر در مرا

می خورد بر یکدیگر از چشم گویاخلوتم

از کمال بی دماغی صحبت ارباب حال

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode