گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۱

 

در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال

با دو دست بسته نتوان دست یغمایی گرفت

حلقه زنار شد طوق گلوی قمریان

سرو تا از قامتش سرمشق رعنایی گرفت

آرزوی جلوه شد در دل گره خورشید را

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

حسن حیرت آفرینش جلوه پیرایی گرفت

تا نقاب از پردهٔ چشم تماشایی گرفت

بسته شد اشکم درون سینه چون در یتیم

بسکه از غربت دلم در کنج تنهایی گرفت

دیده واری توتیا برداشت از راهش نسیم

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode