گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳

 

دست حسنت پنجهٔ خورشید تابان می‌برد

ترک چشمت تاخت بر ملک سلیمان می‌برد

خوش قماری بیش ازین نبود که در اقلیم حسن

هرکه می‌بازد دلی آن چشم فتّان می‌برد

هر تنک‌ظرفی که نقد صبر او کم می‌شود

[...]

۱۰ بیت
کلیم
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۹

 

فکر خویشم آخر از صحرای امکان می‌برد

همچو شمع آن سوی دامانم‌ گریبان می‌برد

شرمسار هستی‌ام کاین کاغذ آتش زده

یک دو گامم زین شبستان با چراغان می‌برد

الفت دل با دم هستی دو روزی بیش نیست

[...]

۱۵ بیت
بیدل دهلوی