گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۵

 

شاهد اقبال در آغوش رندان خفته است

دولت بیدار زیرپای مستان خفته است

در حقیقت کمتر از شمشیر خوابانیده نیست

وای بر قاتل اگر تیغ شهیدان خفته است

کی تواند ظرف صهبای خیالش گشت دل

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶

 

بی لب لعلش کباب در نمک خوابیده است

غنچه در آغوش شبنم گرببستان خفته است

ایمن از دام خط شبرنگ او جویا مباش

در پرند رنگ آن رخسار پنهان خفته است

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode