گنجور

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

حالیا در بزم وصل دوست جامی می‌زنم

با می و معشوق لاف نیکنامی می‌زنم

تا به ملک وصل جانان راه یابد جان ما

بی‌سر و سامان به راه عشق گامی می‌زنم

چون به کوی زهد کاری برنیامد زاهدا

[...]

اسیری لاهیجی
 
 
sunny dark_mode