گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۸

 

از ازل بی وحشتی نبود دل ما را قرار

طفل ما نگرفته جز در دامن صحرا قرار

دشمن هر کس به قدر خواهش او می شود

از نخستین خلق را اینست با دنیا قرار

اضطراب عشق ماند جوهر شمشیر را

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode