گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۳

 

ایکه میسوزد رخت دلها بداغ خویشتن

بر فروز امروز ازین آتش چراغ خویشتن

اینک اینک میوزد باد خزان ای نوبهار

خیز و فرصت دان گلی چیدن ز باغ خویشتن

ساقیا امروز و فردایی که دوران زان تست

[...]

اهلی شیرازی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۲

 

تازه می سازم ز برق ناله داغ خویشتن

می کنم روشن به آه دل چراغ خویشتن

تا به کی ای لاله دامن می زنی بر آتشم

روزگاری شد که می سوزم به داغ خویشتن

آرزوهای سپندم مضطرب دارد مرا

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۷

 

آگهی تا کی ‌کند روشن چراغ خویشتن

عالمی را کشت اینجا در سراغ خویشتن

رفت ایامی ‌که غیر از نشئه‌ام در سر نبود

می‌خورم چون سنگ اکنون بر دماغ خویشتن

همچو شمع ‌کشته دارم با همه افسردگی

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode