گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست

این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست

حال آن زلف پریشان بشنو از من مو به مو

آن پریشانی گرفتار بلا داند که چیست

(عشق خوبان در دلم گنجی است ز اندازه برون

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

مشرک بی دیده کی احوال ما داند که چیست

مرد حق بین معنی سر خدا داند که چیست

گمرهی کز خط وجه دوست، روی حق ندید

شرح بیست و هشت و سی و دو کجا داند که چیست

همچو ما سبع المثانی از کتاب روی یار

[...]

نسیمی
 
 
sunny dark_mode