گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۶

 

در چمن ای بلبل از برگ و نوا افتاده‌ای

از گلی گویا تو هم چون من جدا افتاده‌ای

ترک خون خوردن کن ای دل، رحم کن بر حال خود

چون سبوی می به یک پهلو چرا افتاده‌ای

سال‌ها ای رهزن دین در طلب بودم ترا

[...]

سلیم تهرانی