سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب دوم » داستان غلام بازرگان
اینک میبینم به بیداریست یا رب یا به خواب؟
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب پنجم » در دادمه و داستان
ای برادر گر مزاج از فَضله خالی آمدی
ای برادر گر مزاج از فَضله خالی آمدی
ور قوایِ ماسک و دافع نبودی در بدن
طفل را از پایهٔ اوّل نبودی برتری
فعلِ طبع از راهِ تسخیرست بی هیچ اختیار
[...]
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب پنجم » داستانِ خسرو با ملک دانا
مجمرِ او از درون طبع از برونسو عودسوز
نقشِ او بیرون و قدرت از درونسو خامهزن
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب پنجم » داستانِ بزورجمهر با خسرو
روغنِ مصریّ و مشکِ تبّتی را در دو وقت
هم مزکّی سیر باشد هم معرّف گندنا
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ برزگر با گرگ و مار
خارم اندر گردِ دامن خوبتر بود از سمن
سنگم اندر زیرِ پهلو نرم تر بود از حریر
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب نهم » در عقاب و آزاد چهره و ایرا
صد هزاران دیده بایستی دلِ ریش مرا
تا بهریک خویشتن بر خویشتن بگریستی
تنگ دل مرغم ، گرم بربا بزن کردی فلک
بر من آتش رحم کردی، بابزن بگریستی
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب نهم » صفت کوهی که نشیمنگاهِ عقاب بود و شرحِ مجلسِ او
وهم ازو افتان و خیزان رفتی، ار رفتی برون
عقل ازو ترسان و لرزان دادی، ار دادی نشان
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب نهم » اتّصال آزادچهره بخدمتِ پادشاه و مکالماتی که میان ایشان رفت
هرچ پوی، خوبت آید همچو بر طاوس پر
هرچ گوئی نغزت آید چون نوا از عندلیب