گنجور

رهی معیری » ابیات پراکنده » تلخکامی

 

داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا

آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا

در هوای دوستداران دشمن خویشم رهی

در همه عالم نخواهی یافت مانند مرا

رهی معیری
 

رهی معیری » ابیات پراکنده » نیرنگ نسیم

 

نرم‌نرم از چاک پیراهن تنش را بوسه داد

سوختم در آتش غیرت ز نیرنگ نسیم

زلق بی‌آرام او از آه من آید به رقص

شعله بی‌تاب می‌رقصد به آهنگ نسیم

رهی معیری
 

رهی معیری » ابیات پراکنده » چشم نیلی

 

نیلگون‌چشم فریب‌انگیز رنگ‌آمیز تو

چون سپهر نیلگون دارد سر افسونگری

از غم رویت به سان شاخه نیلوفرم

ای ترا چشمی به رنگ شعله نیلوفری

رهی معیری
 

رهی معیری » ابیات پراکنده » صبح پیری

 

تا بر آمد صبح پیری پایم از رفتار ماند

کیست تا برگیرد و در سایه تاکم برد

ذره‌ام سودای وصل آفتابم در سر است

بال همت می‌گشایم تا بر افلاکم برد

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode