امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱
ز آشنایان آن قدر رنج و الم دیدم که نیست
میل آن اکنون که با خود نیز باشم آشنا
دل خراش و جان عنا بیند از ایشان گوئیا
هست یک نصف از خراش دل دگر نصف از عنا
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۶
هر کرا گفتی انیس و ساختی مأیوس طبع
از غمش صد داغ بر جان جفاکش بوده است
انس با هر کس گرفتم سوخت جانم را ز جور
سهو کردم آنکه گفتم انس آتش بوده است
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۳
گر کسی یار موافق دارد ای دل باک نیست
گر ز دوران مخالف خان زاری باشدش
در دو غم نبود کسی را از جفای دهر اگر
درد را همدرد و غم را غمگساری باشدش
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۱۸
از عوام تیره پر حرص دنیا دور باش
گر همیخواهی که گردد صد مشقت از تو رفع
دور بودن به ز غوغای مگس زانرو که هست
بیحدت رنج از هجومش لیک نی امکان نفع
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۵
معنی شیرین و رنگینم به ترکی بیحد است
فارسی هم لعل و درهای ثمین گر بنگری
گوئیا در رسته بازار سخن بگشوده ام
یک طرف دکان قنادی و یک سو زرگری
زین دکانها هر گدا کالا کجا داند خرید
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۸
فانیا گر شادیت باید طمع بگسل ز خلق
زانکه از رنج طمع دل را رسد هر دم غمی
گر بود در خاطرت رازی فرو خور دم مزن
چون ز ابنای زمان ممکن نباشد محرمی
بایدت از عالم آزادی برو آزاده باش
[...]