گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۹۹

 

جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد

ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۰

 

گریبان چاک از مجلس میا بیرون، که می‌ترسم

گل خورشید خود را در گریبان تو اندازد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۲

 

شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی

به پایان تا رسد یک شمع، صد پروانه می‌سوزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۴

 

کند معشوق را بی دست و پا، بیتابی عاشق

بلرزد شمع بر خود، چون ز جا پروانه برخیزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۰۶

 

گر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد

کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی‌خیزد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۲

 

به اندک روی گرمی، پشت بر گل می‌کند شبنم

چرا در آشنایی اینقدر کس بیوفا باشد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۴

 

به آهی می‌توان دل را ز مطلبها تهی کردن

که یک قاصد برای بردن صد نامه بس باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۲

 

ز انگشت اشارت، در گریبان خارها دارم

بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمی‌باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۳

 

مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری

عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۴

 

مسلمان می‌شمردم خویش را، چون شد دلم روشن

ز زیر خرقه‌ام چون شمع صد زنار پیدا شد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۷

 

به امید بهشت نسیه زاهد خون خورد، غافل

که خود باغ بهشت از یک دوساغر می‌تواند شد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۵

 

مشو غافل درین گلشن چو شبنم از نظر بازی

که تا برهم گذاری چشم را، افسانه خواهی شد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۶

 

بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟

چراغ زندگی گل کرد، کی پروانه خواهی شد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۳۸

 

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم

چه می‌شد گر بهار عمر ما هم باز می‌آمد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۵۴

 

به صد خون جگر دل را صفا دادم، ندانستم

که چون آیینه روشن شد، به روشنگر نمی‌ماند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۷۸

 

زلیخا چشم یاری از صبا دارد،نمی‌داند

که بوی پیرهن چشم چون دستار می‌باید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۴

 

امید دلگشایی داشتم از گریهٔ خونین

ندانستم که چون تر شد گره، دشوار بگشاید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۰

 

نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم

درختی را که سرما سوخت، دودش بر نمی‌آید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۱

 

بر آن رخسار نازک از نگاه تند می‌لرزم

که طفل شوخ، دست خالی از بستان نمی‌آید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۹۲

 

ز خواب نیستی برجسته‌ام از شورش هستی

ز دست من بغیر از چشم مالیدن نمی‌آید

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۶۷
sunny dark_mode