گنجور

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

اشک طوفان سیل کو تا داد گریه دادمی

رفتمی و گریه را، بنیاد نو بنهادمی

چشم تنها نه، که تن با گونه ی خون کردمی

پس چو پرویزن، زهر عضوی، رگی بگشادمی

هم زآه آتشین، از سینه چون برزینمی

[...]

سراج قمری
 
 
sunny dark_mode