گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰

 

ز خرمن صلح کن با دانه‌ای از دوربینی‌ها

که می‌سازد زبان برق کوته خوشه‌چینی‌ها

تلاش صدر کمتر کن که در بحر گران لنگر

سبک دارد کف بی‌مغز را بالانشینی‌ها

میان نور و ظلمت التیامی نیست، حیرانم

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲

 

بود سرمشق درس خامشی باریک‌بینی‌ها

ز مو انگشت حیرانی به لب دارند چینی‌ها

مرا از ضعف پرواز است قید آشیان ورنه

نفس‌گیرم چو بوی غنچه از خلوت‌گزینی‌ها

نیاز من عروج نشئهٔ ناز دگر دارد

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینی‌ها

مرا سرمشق حیرانیست اکنون موی چینی‌ها

توان در مزرع باغ جهان گل از ادب چیدن

که صد خرمن نمایی حاصل ازین خوشه‌چینی‌ها

مرادی کی بود غیر از تسلی‌بخش آرامش

[...]

طغرل احراری