گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت

جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت

یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت

بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت

دیشب آن نامهربان مه آمد و از اشک شوق

[...]

فرخی یزدی