گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۱

 

جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است

نقش پایش خاک را دامان گلچین کرده است

رشته سبحه است هر تاری ز زلف کافرش

بس که تاراج دل آن غارتگر دین کرده است

کرده است از سادگی محضر به خون خود درست

[...]

صائب تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

غافل از دین شیوهٔ خود رسم و آیین کرده است

رسم و آیین رخنه ها در خانهٔ دین کرده است

شهسوار عشق در هنگامهٔ جان باختن

عیش بی اندیشه را در خانهٔ زین کرده است

از شفق هر شب مس افلاک ظاهر می شود

[...]

سعیدا