گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

نبسته جز بدی من، کمر بکینه مرا

ز سنگ گوهر خود، نالد آبگینه مرا

شکستگی است، ز بس سرنوشت کشتی من

بجز شکسته خطی نیست در سفینه مرا

ز درد اینکه جدا گشته ام ز شمشادش

[...]

واعظ قزوینی