گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۵

 

صدف بحر بقا سینه درویشان است

گوهر آن، دل بی کینه درویشان است

هر چه دارد فلک از بهر فقیران دارد

ماه نو صیقل آیینه درویشان است

مشت خونی که دل نافه ازو پر خون است

[...]

صائب تبریزی