×
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶
چو نتوانم که بر خاک کف پایش جبین مالم
ز دورش بینم و روی تظلم بر زمین مالم
من و بوسیدن آن ساعد سیمین محال است این
گذارد کاشکی تا روی خود بر آستین مالم
چو خواهم پای بوسم آن مگس را کز لبش خیزد
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰
خوش آن مستی که چون بر آستان او جبین مالم
گهی خاک رهش بوسم گهی رخ بر زمین مالم
درون پردرد و لب پرخنده این حالت بدان ماند
که خون دل خورم پنهان و لب بر انگبین مالم
مسلمانی تو هم، ای تندخو رحمی نما تا کی
[...]