گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

هرگز ندیده ام گرهی بر جبین صبح

دارم نیازها به رخ نازنین صبح

شد آفتاب داغ نمایان به هر دو کون

دست نسیم شب چو شکست آستین صبح

نبود عجب چو غنچه اگر پاشم از نسیم

[...]

سعیدا