گفتم چو دلم با تو قرین خواهدبود

مستوجب شکر و آفرین خواهد بود

بالله که گمان نبردم ای جان جهان

کامید مرا فذلک این خواهد بود

گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود

مستوجب شکر و آفرین خواهد بود

بالله که گمان نبردم ای جان جهان

کامید مرا نتیجه این خواهد بود

گویند بهشت و حورعین خواهد بود

آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک

چون عاقبت کار چنین خواهد بود

گویند: بهشت و حورعین خواهد‌بود،

و آن‌جا می ناب و اَنْگَبین خواهد‌بود؛

گر ما می و معشوقه گُزیدیم چه باک؟

آخِر نه به عاقبت همین خواهد‌بود؟

ای شاه تورا ماه نگین خواهد بود

زیرِ قدمت ملک زمین خواهد بود

ملک تو ز روم تا به چین خواهد بود

ما فال زدیم و همچنین خواهد بود

گر ملک تو مصر و روم و چین خواهد بود

آفاق تو را زیر نگین خواهد بود

خوش باش که عاقبت نصیب من و تو

ده گز کفن و سه گز زمین خواهد بود

گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود

مستوجب شکر و آفرین خواهد بود

باللّه که گمان نبردم ای جان جهان

کامّید مرا فذلک این خواهد بود

گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود

مستوجب شکر و آفرین خواهد بود

باللّه که گمان نبردم ای جان جهان

کامّید مرا فذلک این خواهد بود

گفتم چو دلم با تو قرین خواهد بود

مستوجب شکر و آفرین خواهد بود

باللّه که گمان نبردم ای جان و جهان

که امید مرا فذلک این خواهد بود

پسرا تا کی از این خواهد بود

وین دلم چند حزین خواهد بود

نه همانا که همه سال چنین

مرکب حسن تو زین خواهد بود

بی قرینا که توئی گر زینسان

[...]

گر ملک تو مصر و شام و چین خواهد بود

و آفاق تو را زیر نگین خواهد بود

خوش باش که عاقبت نصیب من و تو

ده گز کفن و دو گز زمین خواهد بود

بحری که در آسمان زمین خواهد بود

آنجا وینجا همان، همین خواهد بود

از فوق العرش تاثری قطرهٔ اوست

آن دریا را قطره چنین خواهد بود

شیر اجلت چو درکمین خواهد بود

در خاک فتادنت یقین خواهد بود

در دور زمان مساز املاک و بدان

قسمت ز زمان دو گز زمین خواهد بود

گویند که فردوس برین خواهد بود

آنجا می ناب و حور عین خواهد بود

پس ما می و معشوق به کف میداریم

چون عاقبت کار همین خواهد بود

هر که بر روی زمین مهلت عیشی دارد

ای بسا روز که در زیر زمین خواهد بود

کشتی آرام نگیرد که بود بر سر آب

تا جهان بر سر آبست چنین خواهد بود

تا جهان بود چنین است و چنین خواهد بود

همه را عاقبت کار همین خواهد بود

گر ترا عشوه چنان شیوه چنین خواهد بود

نی مرا فکر دل و نی غم دین خواهد بود

درد عشقت ز ازل بود مرا همدم دل

بی گمان تا به ابد نیز چنین خواهد بود

روز محشر که بسیما همه ممتاز شوند

[...]

تا کی دلت از چرخ حزین خواهد بود؟

با محنت و درد هم‌نشین خواهد بود

خوش باش که روزگار پیش از من و تو

تا بود چنان بود و چنین خواهد بود

همنشین امشب اگر آن بت چنین خواهد بود

کنج ویرانهٔ ما شاه نشین خواهد بود

زهره در مجلس ما سجده ز مه خواهد خواست

میر مجلس اگر آن زهره جبین خواهد بود

آتش از غیرت این خانه به خود خواهد زد

[...]

تا دور فلک گرد زمین خواهد بود

با اهل دلش هماره کین خواهد بود

با شیوه ی بیداد قرین خواهد بود

تا بود چنان بود و چنین خواهد بود