گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵

 

گرفت خواهم زلفینِ عَنْبَرینِ تو را

به بوسه نقش‌ کنم برگِ یاسمینِ تو را

هر آن زمین که تو یک ره بر او قدم بنهی

هزار سجده بَرَم خاکِ آن زمینِ تو را

هزار بوسه دهم بر سحای نامهٔ تو

[...]

رودکی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

کرده نور دیده خود خواب شیرین تو را

کس ندارد دولت بیدار بالین تو را

خواب در چشمم نمی آید که یک ره چون رکاب

پرده ای از دیده سازم خانه زین تو را

خنده اش چون غنچه می گردید زیر لب گره

[...]

اسیر شهرستانی