گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۴

 

روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم

آن روز دل خلق و سر خویش ندارم

چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین

چون طاقت هجرت من درویش ندارم

در مجمرهٔ عشق و غمت سوخته گشتم

[...]

سنایی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

حاصل ز تو جز درد دل ریش ندارم

قسم از لب نوشین تو جز نیش ندارم

یک جان نه که صد جانت فدا باد ولیکن

معذور همی دار که زین بیش ندارم

هر روز خوهی تا که ستانی دل از من

[...]

سید حسن غزنوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

ایجان و جهان بیتو سر خویش ندارم

جز وصل تو درمان دل ریش ندارم

تا غمزه و ابروی تو چون تیر و کمانست

قربان تو گر نیست دلم کیش ندارم

دادم دل و دین را بهوای لب لعلت

[...]

ابن یمین
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۵

 

جز نسخه احوال کسان پیش ندارم

هرگز نظری بر ورق خویش ندارم

بر دام هوا و هوسم خنده زند مرگ

صد داعیه بیش و نفسی بیش ندارم

روشن شود از کاوش احباب چراغم

[...]

نظیری نیشابوری
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۷

 

پرورده عشقم دل بی ریش ندارم

شرمندگی از عشق ستم کیش ندارم

دارم غم رسوا دل شیدا سر سودا

چیزی که ندارم خبر از خویش ندارم

اسیر شهرستانی