گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

شد از مرگ برادر، دل خراب و سینه ریش از من؛

ندیده هیچ‌کس محزون‌تری در هیچ کیش از من

کنندم خلق منع از گریه و من آنچه می‌بینم

نباید بیش از این در آه و زاری منع خویش از من

نبیند کس پس از من یا رب این ماتم که پندارم

[...]

آذر بیگدلی