گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۷

 

گر دل بشناختی که من کیستمی

سبحان اللّه چگونه خوش زیستمی

ای کاش که گر تشنگی دل ننشست

چشمی بودی که سیر بگریستمی

عطار
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۷۴

 

ای کاش بدانمی که من کیستمی

در دایرهٔ وجود بر چیستمی

گر پنبهٔ غفلتم نبودی در گوش

بر خود به هزار نوحه بگریستمی

اوحدالدین کرمانی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۵

 

ای کاش! بدانمی که من کیستمی؟

تا در نظرش بهتر ازین زیستمی

یا جمله تنم دیده شده، تا شب و روز

در حسرت عمر رفته بگریستمی

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۵۰

 

ای کاش که من بدانمی کیستمی

در دایرهٔ حیات با چیستمی

گر پنبهٔ غفلتم نبودی در گوش

بر خود به هزار دیده بگریستمی

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۲۲

 

گر عاشق زار روی تو نیستمی

چندان به در سرای تو نه ایستمی

گفتی که مایست بردرم خیز برو

ای دوست اگر نه ایستمی نیستمی

مولانا
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

ای کاش بدانمی که من کیستمی

سرگشته درین جهان پی چیستمی

گر مقبلم آزاده و خوش زیستمی

ور نی به هزار دیده بگریستمی

جامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲ - ابوعلی سینای بلخی قُدِّس سِرُّهُ العزیز

 

ای کاش بدانمی که من کیستمی

سرگشته به عالم ز پی چیستمی

گر مقبلم، آسوده و خوش زیستمی

ور نه به هزار دیده بگریستمی

رضاقلی خان هدایت