×
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱
همنشین جان من و جان تو این انگیز هی
سینه ای از ذوق آزار منش لبریز هی
غیر دانم لذت ذوق نگه دانسته است
کز پی قتلم به دستش داد تیغ تیز هی
می چکد خونم رگ ابرست آن فتراک های
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۶ - در رسیدن جذبه عشق و اجتذاب روح سالک عارف از مقام سلوک به عالم جذب فرماید
چند گویی حرف قهرآمیز هی
لطف کن ای تیر قهرت تیز هی