گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

همنشین جان من و جان تو این انگیز هی

سینه ای از ذوق آزار منش لبریز هی

غیر دانم لذت ذوق نگه دانسته است

کز پی قتلم به دستش داد تیغ تیز هی

می چکد خونم رگ ابرست آن فتراک های

[...]

غالب دهلوی