گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

تیره شد از تو به ساقی طبع شورانگیز ما

خشت خم بردار و بشکن شیشه پرهیز ما

گریه ما دشمنان خویش را در خون نشاند

عاقبت کاری بکرد این دیده خون ریز ما

آتش پنهان ما هر شعله اش تیغیست تیز

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما

اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما

در شهادت رگ برآورده است هر مویی زتن

نشتری دارد ز هر مژگان به کف خونریز ما

شب به یاد آفتاب اول چراغان می کنند

[...]

اسیر شهرستانی