گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴۰

 

ما را می کهنه باید و دیرینه

وز روز ازل تا بابد سیری نه

خم از عدم و صراحی از جام وجود

کان تلخ نه و شور نه و شیرینه

مولانا
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۳

 

ای شهر شگرفان را غیر از تو امیری نه

بی‌یاد تو در عالم ذهنی و ضمیری نه

شهری به مراد تو گردیده مرید، آنگه

این جمله مریدان را جز عشق تو پیری نه

من نامه نبشتن را دربسته میان، لیکن

[...]

اوحدی
 

ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳ - برای وثوق ا‌لدوله به فرنگستان فرستاده شد

 

ای خواجهٔ راد و مشفق دیرینه

دوری شاید ولی به این دیری نه

ساعت مشمر فال بدو نیک مگیر

مگذار که تقویم شود پارینه

ملک‌الشعرا بهار