گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

نهال قد تو آمد عصای پیری ما

به راستان که مکش سر ز دستگیری ما

تو را که دیده ز جاه و جمال خویش پر است

چه التفات به مسکینی و فقیری ما

تو آفتاب بلندی و ما چو ذره حقیر

[...]

جامی