گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

نسیما، آن گل شبگیر چونست

چسانش بینم و تدبیر چونست

نگویی این چنین بهر دل من

که آن بالای همچون تیر چونست

ز لب، آید همی بوی شرابش

[...]

امیرخسرو دهلوی