گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۶

 

شرگشته ام و چاره تقدیر ندارم

در مانده تقدیرم و تدبیر ندارم

منصور فت گر بکشندم بسردار

از عشق تو جز ناله شبگیر ندارم

دیوانه بصد عقل من غمزده جانست

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴

 

دارم دل گرم و دم تقریر ندارم

دریاب که می سوزم و تدبیر ندارم

بابافغانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

غیر آن زلف پر از سلسله زنجیر ندارم

من دیوانه در آن مرحله تدبیر ندارم

من که ویرانه گنج لب یاقوت تو باشم،

شادمانم که سر منت تعمیر ندارم

من که بر تن زره از حلقه زلف تو بپوشم

[...]

افسر کرمانی