گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۴۷

 

پای ما تا از گل تعمیر می آید برون

جوی خون از پنجه تدبیر می آید برون

نیست مهر مادری در طینت گردون، چرا

صبح را بی خود ز پستان شیر می آید برون؟

تا کند دیوانه ای را در محبت پایدار

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۶

 

خوبرو بسیار از کشمیر می آید برون

گل بسی زین خاک دامنگیر می آید برون

عضو عضوم بسکه می پیچد بهم در خاک و خون

از تنم پیکان او زنجیر می آید برون

برق عشقت آتش افروز نیستان تنم

[...]

جویای تبریزی