گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹

 

نیاز من نخرد کس، که کس فقیر مباد

بناز حسن فروشان کسی اسیر مباد

به نیم ذره نکرد اعتبارم آن خورشید

به چشم یار کسی اینچنین حقیر مباد

دو دیده بر سر دل شد چو پیر کنعانم

[...]

اهلی شیرازی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

خلاصی‌ام ز کمند تو در ضمیر مباد

اگر اسیر تو نبود دلم اسیر مباد

نهفته مهر تو در سینه ورنه می‌گفتم

چو صبح سینه چاکم رفوپذیر مباد

نمی‌دهی می وصلم که تنگ‌حوصله‌ای

[...]

قدسی مشهدی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

دل کس خسته آن زلف گرهگیر مباد

هیچ دیوانه چو من در خور زنجیر مباد

دل من طالب اکسیر شد و سوخت ز درد

سوختم دل شده ئی طالب اکسیر مباد

عاشقی دوش حدیث سر آن زلف بتاب

[...]

صفای اصفهانی