گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

بیا که بی لب لعل تو بس که پیر شده ست

شراب کهنه به ساغر به رنگ شیر شده ست

وجود من به جراحت سرشته همچون گل

به آب تیغ مگر خاک من خمیر شده ست؟

ببین به شانه که دعوی شبروی می کرد

[...]

سلیم تهرانی