×
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۱
کجا روم که به دردم رسید و هیچ نگفت
فغان که نالهٔ زارم شنید و هیچ نگفت
چو دید شوخی شبنم ببرگ گل در باغ
لب از حجاب به دندان گزید و هیچ نگفت
گرفتمش سر راهی به خاک و خون غلطان
[...]
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۱ - تنهائی
تپید و از لب ساحل رمید و هیچ نگفت
بخود خزید و نفس در کشید و هیچ نگفت
سوی ستاره رقیبانه دید و هیچ نگفت
تبسمی بلب او رسید و هیچ نگفت