گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

سیرکن نو رسیده ما را

وحشت آرمیده ما را

ای کبوتر دچار باز شوی

دیده ای نور دیده ما را

برد و خوش برد تا چه خواهد کرد

[...]

اسیر شهرستانی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را

که افکند ته پاگردن‌کشیدهٔ ما را

شهید تیغ تغافل بر آستان‌که نالد

تظلمی‌ست چو اشک از نظر چکیدهٔ ما را

چه دشت و در‌ که نکردیم قطع درپی فرصت

[...]

بیدل دهلوی