گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۰

 

در دل آمد یار و گشت از دیده غمدیده دور

بیش از آن نزدیک شد در دل که گشت از دیده دور

من به بویی زنده ام جانی ندارم دور ازو

مدتی دیرست کز من جان من گردیده دور

گر کشد آن مه مرا دستش مگیر ای همنفس

[...]

اهلی شیرازی