×
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹
در ملک عشق هر که شهیدش نمی کنند
گفت و شنید ماتم و عیدش نمی کنند
یوسف وش آن که راست رود بهر فتح باب
محتاج التفات کلیدش نمی کنند
یا رب کجا بریم وفا را که این متاع
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲۹
چشمی کز انتظار سفیدش نمی کنند
آیینه دار صبح امیدش نمی کنند
خونهای مرده قابل تلقین فیض نیست
رحم است بر کسی که شهیدش نمی کنند
از باز دید حاصل عمرم به باد رفت
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۸
شامی که مست صبح امیدش نمی کنند
بخت سیاه ماست، سفیدش نمی کنند
صیدی نمی کشند بتان در کمند عشق
تا سایه پرور گُل و بیدش نمی کنند
معجز نگر که کشتهٔ شمشیر عشق را
[...]