گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

ای ز غمزه چشم تو بر جان و دل ناوک زده

دیگری در رشک ازان ناوک که بر هر یک زده

آن دهان را در رسوم دلبری کوچک مخوان

راه دل بس بر بزرگ دین که آن کوچک زده

زاستخوان سینه چون تیرت دو نیمه گشته دل

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷۰

 

ای ز ملاحت آتشی بر جگر ملک زده

خون شده از ملاحتت صد جگر نمکزده

مردمک دو چشم من نیست قدمگه سگت

وای که کعبتین من جای دو شش دو یک زده

از عدم آمدست جان در طلب دهان تو

[...]

اهلی شیرازی