گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۷

 

رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست

گر نمی در ساغر ما هست از جوی خودست

دیده امیدش از خواب پریشان ایمن است

هر که را بالین آسایش ز زانوی خودست

عاشق از بار لباس عاریت آسوده است

[...]

صائب تبریزی