گنجور

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

خواب راحت شد از آن دیده که سوی تو فتاد

خون فشان ماند نگاهی که به روی تو فتاد

هر که افتاد ز پا خواست که دستش گیرند

مگر آن کس که ز پا بر سر کوی تو فتاد

هر شراری که بر افتاد ز دل‌ها به جهان

[...]

سحاب اصفهانی