گنجور

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

دیده ام در دل و جان روی تو را دزدیده

کرده ام طوف سرکوی تو را دزدیده

جگرم خون شد و دزدیده و دل زین حسرت

تا صبا دید شبی موی تو را دزدیده

منم آن دزد که شب تا به سحر می گردم

[...]

کوهی